خاتمی هیچ نسبتی با طالقانی ندارد

جز رنگ عمامه، خاتمی هیچ نسبتی با طالقانی ندارد. طالقانی را ولی فقیه وقت، “ابوذر زمان” نام نهاد اما ما در “۹ دی” ملت خمینی بر دشمن علی، یکی هم بر خاتمی لعنت فرستاد و یوم الله ۹ دی با همه شعارهایش محبوب ولی فقیه زمان ماست. اگر طالقانی ابوذر زمان خویش بود، خاتمی ابوزری است که تو اگر “ز” را با “کسره” بخوانی، به مراد نویسنده نزدیک تری. هر چند که خاتمی به شدت اهل “زَر” هم هست و به پنجره جیب گشاد “ملک عبدالله” دخیل بسته. اینکه خاتمی خود را ادامه طالقانی و ابوذر زمان را مراد خویش می داند، حرف مفت است و حرف مفت یعنی زِر. خاتمی این سالها اینقدر زر زده که اگر جایزه پولیتزر را به او دادند، بهت نباید کرد. فرق هاست میان طالقانی و خاتمی. خاتمی را ولی فقیه زمان، سران فتنه می خواند و طالقانی را ولی فقیه زمان، ابوذر. این، یکی. طالقانی به فکر جذب حداکثری بود و تا آنجا که می شد مدارا می کرد بلکه برگردند به راه درست، آنان که ریب می زنند. خاتمی اما خود جذب آرا و عقاید جورج سوروس شده. طالقانی به فکر جذب مخالف به اسلام بود و خاتمی اما با همین بهانه ها خود جذب معاندین شده است. این ۲ تا. خاتمی در سر سودای جامعه مدنی می پروراند که ریشه در “ایسم” دارد، اما طالقانی در مقدمه-پاورقی مطول “تنبیه الامه” علامه نائینی، که با حجم کتاب برابری می کند، ولایت در عصر غیبت را از آن فقیه جامع الشرایط و مبسوط الید می داند. این بود اگر واقعا اعتقاد خاتمی، پس چیست فتنه او در سال ۸۸ تا امروز؟! طالقانی به حکومت ولایت فقیه می اندیشید و خاتمی اگر بتواند بدش نمی آید به جای جمهوری اسلامی، جمهوری ایرانی حکومت کند در این مملکت. جمهوری ایرانی یعنی جمهوری اسلامی، منهای ولایت فقیه و این ترجمه دقیق شعار “مرگ بر اصل ولایت فقیه” است. شد ۳ تا و در همین ذیل، مرحوم طالقانی تفسیر قرآنی(پرتویی از قرآن) دارد که در جلد یک آن در شرح آیه ۱۲۸ سوره مبارکه بقره به اصل ولایت فقیه تصریح روشن دارد. طالقانی معتقد بود تا زمانی که ممکن است، علی رغم اختلاف عقیده ها و تفاوت سلیقه ها، حفظ کنیم آنان که غیر از ما فکر می کنند. خاتمی اما با همین دستاویز، از کلمه حق طالقانی، اراده باطل می کند و قصد دارد هزینه جذب گرگ، دفع گوسفند باشد. نقشه جرج سوروس عملیاتی شود، و به جای آن اوامر رهبر بر زمین بماند. خاتمی در مقام عمل تفسیر غلط دارد از طالقانی که مرد “رحماء بینهم” بود. رحمت خاتمی، عجبا که به جای “بینهم” شامل “غیرهم” می شود؛ شامل کفار! طالقانی “اشداء علی الکفار و رحماء بینهم” بود و خاتمی “اشداء علی الولایت فقیه و رحماء الایالت آمریکا” ست. اگر انقلاب مخملی، کاریکاتوری از انقلاب اسلامی است، خاتمی -با عرض معذرت- کاریکاتوری از مرحوم طالقانی است. خاتمی نماد اهانت به روحانیت است و اگر بازداشت او به مصلحت نیست، حتما باید وی را خلع لباس کرد. طالقانی دغدغه های نکویی داشت. بر این باور بود که اگر “منافقین مسلح بعد از این” را حتی المقدور جذب کنیم، افزوده ایم بر شعاع هوادران انقلاب اسلامی. این کجا و اینکه خاتمی کرد، کجا؟ خاتمی هنوز از موسوی و کروبی حمایت می کند که هواداران شان روز ۲۵ بهمن با سلاح گرم، چند نفری را کشتند. طالقانی اما وقتی که دید عده ای هدایت بشو نیستند، راه خود را از منافقین جدا کرد. خاتمی دقیقا بر عکس آن مرحوم، راه خود را از انقلاب اسلامی جدا کرده است. اگر طالقانی در “مسجد هدایت” به فکر جذب دگراندیشان بود، اما خاتمی در “مسجد ضرار” به منافقین و سلطنت طلبان و همجنس بازان و آمریکا و اسرائیل جذب شده است. جز رنگ عمامه، چه شباهت است میان خاتمی و طالقانی؟! در روزگاری که این، حال و روز آقازاده های اهل خرید است، ولی از آیت الله طالقانی فرزندی نیک به نام “مهدی” باقی مانده، تا پسر کو نشان داشته باشد از پدر. اتفاقا از فضل پدر است که آقامهدی طالقانی، ریش نمی گذارد، اما ریشه در ابوذر زمان دارد. خوب یادش هست مهدی طالقانی ۵ مرداد ۵۸ را. اول بار که نمازجمعه ایراد شد و امام جماعت، حضرت طالقانی بود. همان خطبه را اگر گوش دهی، می فهمی فاصله طالقانی را با خاتمی. امام جمعه در خطبه نماز می گفت: “یا همه با هم می میریم و یا استعمار را در همه جای دنیا دفن خواهیم کرد”. این جمله کجا و خاتمی کجا؟! در همان خطبه گمانم بود که مرحوم طالقانی گفت: “من و امام اگر لازم باشد پشت تانک می نشینیم و می رویم جنگ”. این جمله کجا و خاتمی کجا؟! پول گرفتن از بیگانگان چه نسبتی دارد با مدارا و مروت؟! فتنه علیه ولایت فقیه کجا و سعی در حفظ نیروهای مختلف العقاید کجا؟! گمانم خاتمی می خواهد شبیخون بزند به بلندای آفتاب شهر زیبای طالقان. خاتمی می خواهد با برخی بهانه های خنده دار، ما خیال کنیم، ابوزر زمان ما همان ابوذر زمان خمینی است. هیهات! مهمترین مدعی خاتمی، طالقانی است، چرا که با این نعل وارونه دارد آبروی هرگونه محبت و مدارا را می برد. بیم است آنان که “مصلح” اند، خاتمی آبرو ببرد از هر آنچه صلح و صفاست. رفتن در آغوش غرب، کجا و به فکر اصلاح دیگران بودن، کجا؟!

 

 ***

طالقانی را به دلیلی من مضاعف از شهیدان بهشتی و مطهری دوست دارم. آن دلیل این است: هر وقت “آقا” می خواهد خاطره نقل کند از آن مفسر قرآن، انگار که سرور در چهره شان می بینی. انگار که طالقانی برای رهبر حکیم یادآور بهترین روزگار و مصفاترین خاطرات است. نکته ای است اینجا که طالقانی و “آقا” و شهید بهشتی درباره دکتر شریعتی نظرشان شبیه هم است. منصفانه تر است. این مجال، جای ورود به نگاه مطهری به معلم شهید انقلاب نیست و الا در این باب حرفها داشتم؛ یکی هم اینکه چیست معنای دقیق این عبارت امام، که؛ “من بلااستثناء آثار شهید مطهری را قبول دارم؟”

 

***

۲ کتاب از “مرکز اسناد انقلاب اسلامی” درباره طالقانی چاپ شده که خوب و خواندنی و مختصر است و مفید. یکی “زندگی و مبارزات آیت الله طالقانی” است نوشته “حشمت الله عزیزی” و دیگری که “جلیل امجدی” آن را نوشته این است عنوانش “تاریخ شفاهی مسجد هدایت”. هر ۲ کتاب را بگیرید و بخوانید.

 

 ***

چه مظلوم است طالقانی میان ما. این در حالی است که ابوذر زمان خمینی بود و یادش خامنه ای را به وجد می اندازد. خواستم بنویسم “علی باشی و عمار نداشته باشی، لاجرم باید دل به ابوذر زمان محمد خوش کنی” که دیدم تلخ تمام می شود این نوشته. مگر در ۹ دی، علی از ابوذر و مقداد و مالک و عمار سان ندیدند؟! القصه در روزگاری که همه برای عمار، “شیعه علی” شده اند، در زمانه ای که به خاطر اشتباه فلانی، گناه اصحاب جمل و صفین و نهروان فراموش شده، در دوره ای که صاحب نامه سرگشاده هم می خواهد به ما درس ولایت پذیری یاد دهد، در عصری که باید گفت “بمیرم برای مظلومیت فائزه”، در شرایط حساس کنونی، که معاویه هم بر فرق افسر جنگ نرم، از علی، چماق ساخته و عمروعاص دارد به عمار درس اخلاق و صداقت می دهد، در این امروزه روز که نهی از منکر دوست، پررنگتر از جهاد با دشمن شده، و آنان که زبان شان جلوی دشمن لال بود، حالا ناطق قرآن و اخلاق و ادب و ولایت پذیری شده اند، در تاریخی که به جرم یک اشتباه، یک گناه، باید حد شرعی بخوری، اما به جرم صد گناه، نه، به جرم اهانت به حضرت ماه، نه، به جرم گره زدن آه علی به “این عمار؟”، نه، باید گفت: اگر “آقا” همان اول فتنه این همه مدعی عمار داشت، “این عمار” نمی گفت و باید گفت: “این ابوذر؟” ابوزر و ابوتزویر و ابوزور، سران فتنه و راس فتنه خوب، عمار، بد، بد، بد! آهای طالقانی! بیا و ما را هم “جذب حداکثری” کن. من دلم برای “رحماء بینهم” تنگ شده است. نمی بینی که این بار، نهج البلاغه را بالای نیزه برده اند تا اول عمار تنها بماند و بعد هم علی؟! بیا ابوذر. عایشه جذب شد. اینک نوبت فاطمه است. فائزه جذب شد. اینک نوبت سعید تاجیک است. “مرگ بر اصل ولایت فقیه” جذب شد اینک

اینک نوبت این شعار است: “این ابوذر؟”

 

منبع : وبلاگ قطعه 26






نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی