جرم علمدار این بود که فرزند علی بود.

لطفا سر خود را کلاه نگذاریم. جرم ما عمار بودن است و جرم علی اکبر این بود که نامش “علی” بود. جرم عباس این نبود که برادر حسین است. جرم علمدار این بود که فرزند علی بود. آری، جرم ما عمار بودن است. مهدی هاشمی کیست؟ شاکی ما روزگار است. روزگار از دست ما شاکی است. تاریخ از دست ما شاکی است. جغرافیا، زمین و زمان از دست ما شاکی است. ما تاریخ را به عشق علی رقم زدیم و اجازه ندادیم روزگار به ساز تاریخ برقصد. جرم ما این است؛ در کوفه هستیم و اهل کوفه نیستیم. اینک مورخان تاریخ به زحمت افتاده اند. ما کاری کرده ایم حضرات، تاریخ را از نو بنویسند؛ بیچاره ها عادت کرده بودند به تکرار تاریخ. خیال نمی کردند “علی” هم می تواند تنها نماند و “فاطمه” بین در و دیوار سیلی نخورد و بنت الحیدر از تل زینبیه تا گودی قتلگاه هروله نکند و حرمله تیر ۳ شعبه نثار گلوی ۶ ماهه نکند و دل رباب را خون نکند. جرم ما “چهارشنبه” بود! جرم ما چهارشنبه اتوبوسی بود که ما را آورد راهپیمایی. جرم ما همان اتوبوسی بود که شهدا را برد جبهه! جرم ما چهارشنبه ۲۳ تیر ۷۸ بود و چهارشنبه ۹ دی ۸۸ و نه فقط ۱۰ سال که قرن هاست ما مجرمیم! ما بین در و دیوار روزگار، شکستیم شیشه تاریخ را. جرم کمی است؟! عدالت شیشه ای باید هم ما را محاکمه کند. جرم ما این است که امنیت ملی را برای ما نه عباس و نه حتی عمار، که “این عمار” ولایت فقیه تعیین می کند! جرم ما عدم تشخیص مصلحت بی بی سی است. من اعتراف می کنم؛ ما سر به راه نبودیم. تخسی کردیم. ما خلاف جریان تاریخ شنا کردیم در صفحات مواج تقویم و “۹ دی” را غریبانه آفریدیم و عمار این رفیق ما “موجی” شد! حالا یکی باید به آن خانم توضیح دهد که؛ “موجی یعنی چی”؟! موجی یعنی “ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست”. جرم ما عمار بودن است. نسخه این جرم فقط برای ما بسیجیان خامنه ای پیچیده شده است و من خیبری ام اما مهمتر از خیبری بودن، حیدری ام، پس دود این موتوری ها امثال مرا خفه نمی کند. دود این موتوری ها ریه مرا آلوده نمی کند. قطار تهران اندیمشک ریه شهر مرا آلوده نمی کند. دودی که در سال هشتاد و اشک از خیمه حسین از خانه عزای فاطمه بالا رفت، هنوز هم دارد آلوده می کند شهر مرا. من حیدری ام، اهل هور، اهل نی، اهل آب. من خیبری ام اهل هور، اهل نی، اهل آب. نسل من خیبری است. نسل من حیدری است. آهای شهدا! خوب شد که همان بعثی ها شما را کشتند و الا اینجا باید از بعضی ها در ساختمان “عدالت شیشه ای” شلاق می خوردید و در عین حال از عدالت از شلاق بر تن ظالم بر تن فاسق بر تن فراری بر تن محارب بر تن مارقین و قاسطین و ناکثین که قرار است به زودی قوه قضاییه ان شاء الله الرحمن الرحیم اینها را محاکمه کند، دفاع می کردید. هی شهدا! “به زودی” که نه، مدتهاست که قوه قضاییه “عمار حیدری” را محاکمه کرده و همچنان محاکمه می کند اما به زودی سران فتنه و آقازاده فراری و آقازاده غیر فراری قرار است محاکمه شوند! “عباس حیدری! هی! ههههههههه هی! از بچه های گردانمون بود. بچه اطرف مشهد. هیکلش آب شده بود. درست نبود توی این شهر شلوغ ولش می کردم اما عباس” اما عمار بد روزایی تهران اومده بود! آلوده ترین روزهای تهران، عمار به تهران آمده بود؛ تهران آلوده بود به کوفه و همچنان آلوده است به منوکسید بی بصیرتی. به ذرات معلق بی سیرتی. آهای شهدا! “جنگ تحلیلی” ما، پیش “جنگ تحمیلی” شما چقدر پیچیده تر است! ای خوشا جنگ شما که صاف و ساده بود! ما اینجا به جای صدام، یکی هم با آدمهای راه راه طرفیم! امروز علیه شان حرف بزنیم که چرا تنگه احد را رها کرده اند، فردا با یک موضع گیری خوب، دوست و دشمن را غافلگیر می کنند. برای موضع گیری اخیرشان می خواهیم دست بزنیم و جذب حداکثری کنیم، وسط دست زدن ما دوباره غش می کنند سمت دشمن امان از آدمهای راه راه. مانده ام با چه رویی کنار ماه، پرسه در مه می زنند و غوطه در غبار می خورند؟! آهای شهدا! ما با این جماعت طرفیم که این جماعت، فقط یک طرف دعوای ماست. ما در ۱۰۰ جبهه جنگ نرم داریم سخت می جنگیم که ما اینجا باید عمار باشیم و از علی دفاع کنیم و بر فتنه گران بخروشیم و با شکایت دزد سر گردنه که سخت هیز و چشم چران است، شلاق بخوریم و بعد، از قوه قضاییه عذرخواهی کنیم که چرا و به چه حقی “عمار” بودیم؟! و چرا “تو” گفتیم به مهدی هاشمی که “بابا” دارد؟!  عمار را که ابن نفاق در صدر اسلام به شهادت رساندند، پس ما این وسط چه می کنیم؟ اگر مالک اشتر مال عصر نخلستان است، ما اینجا چه می کنیم؟ نه، مالک اُشتر شاکی ما نیست. این تاریخ است که از دست ما گلایه دارد از قرار حق با تاریخ است. حق با باطل است. حق با مهدی هاشمی است و عمار باید محاکمه شود، محکوم شود تا آدم شود و دستکاری نکند دل تاریخ را






نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی